بیوگرافی دیوید کاپرفیلد جادوگر قرن

بیوگرافی  دیوید کاپرفیلد جادوگر قرن
دیوید کاپرفیلد در تاریخ 16 سپتامبر 1956 در شهر متاچن واقع
 در نیوجرسی در آمریکا از پدر و مادر یهودی ‏اهل روسیه متولد
 گردید.‏
او در کودکی از پدر بزرگش شعبده بازی با کارت را آموخت و در
 سن 12 سالگی رسمآ بعنوان جوانترین شعبده ‏باز در تاریخ
آمریکا شروع بکار نموده و در 16 سالگی هم آموزش شعبده
بازی را در دانشگاه نیویورک تدریس ‏می نمود.‏
دیوید کاپرفیلد شعبده بازیهای قدیمی را به سبک مدرن و جدید
 و جالبی عرضه کرد و دنیا به این نمایشها با دید ‏بهتر و ‏هیجان
 انگیزتری برخورد کردند. او انقلابی بزرگی در دنیای شو و
نمایش بوجود آورد.‏
از مهمترین و چشمگیرترین برنامه های او، غیب کردن
مجسمه آزادی و عبور از میان دیوار چین و پرواز در ‏هوا بوده و
همچنین تعدادی از تماشاچیان را در جایشان غیب نموده و در
 جائی دیگر که آنها تصورش را نمیکردند ‏ظاهر نموده است. 
ولی وی شخصآ روشی بنام کار درمانی را که در بیش از
1100 بیمارستان در بیش از ‏‏30 کشور در مورد معلولین انجام
 داده است و توانسته اعتماد به نفس آنها بالا ببرد، بیشتر
احساس رضایت دارد.
دیوید کاپرفیلد جوائز بیشماری دریافت نموده است و همچنین
 لقب شوالیه از دولت فرانسه و دکترای افتخاری از ‏دانشگاه
فوردهام.‏
همچنین در موزه مادام توسو در لندن که مجسمه مومی اشخاص مشهور را قرار میدهند، مجسمه مومی وی هم
‏اضافه گردیده است و در 4 کشور هم تصویرش را بعنوان
یادبود بر روی تمبر چاپ کرده اند.‏
در آمد او فقط در سال 2003 بالغ بر 57 میلیون دلار بوده و از
 نظر درآمد در دنیا نفر دهم میباشد.‏
او در بیش از 40 کشور و با تعداد بیش از 3 بیلیون تماشاچی
 برنامه داشته است.‏
او در سال حدود 550 برنامه دارد، که همه بلیطهایش از قبل
پیش فروش شده است.‏

اگر

اگر دروغ رنگ داشت؛

هر روز شاید،

ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،

و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.


اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛

عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.


اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛

محال نبود وصال!

و عاشقان که همیشه خواهانند،

همیشه می توانستند تنها نباشند.

اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.


اگر غرور نبود؛

چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،

و ما کلام محبت را در میان نگاه‌های گهگاهمان،

جستجو نمی کردیم.


اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛

با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،

و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،

حبس نمی کردیم.

اگر خواب حقیقت داشت؛

همیشه خواب بودیم.

هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛

ولی گنج ها شاید،

بدون رنج بودند.


اگر همه ثروت داشتند؛

دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.

و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛

تا دیگران از سر جوانمردی،

بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.

اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،

اگر همه ثروت داشتند.


اگر مرگ نبود؛

همه کافر بودند،

و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.

ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.


اگر عشق نبود؛

به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...

اگر عشق نبود؛

اگر کینه نبود؛

قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.

اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،

من بی گمان،

دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز

هرگز ندیدن مرا.

آنگاه نمیدانم ،

به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی

کفشی که پس از استفاده کاشته می شود


 


اخبار علمی | کفشی که پس از استفاده کاشته می شود
 
.یک شرکت هلندی کفشی را عرضه کرده است که پس از استفاده می تواند در باغچه کاشته شود و جوانه بزند
 
این شرکت هلندی به نام
Oat
 نوعی کفش کتانی را عرضه کرده است که کاملا تجدیدپذیر زیستی است 

.درحقیقت، ویژگی این کفش عجیب در این است که به جای دور انداخته شدن می تواند در باغچه کاشته شود و همانند یک گیاه رشد کند 
 

.این کفش که ظرف چند هفته آینده بر روی سایت این شرکت برای فروش عرضه می شود سبزترین و تجدیدپذیرترین کفش دنیا است 

محققان این شرکت برای اختراع این کفش قابل جوانه زدن دو سال تحقیق کردند. این کفش از چوپ پنبه، شاهدانه، کتان زیستی، پلاستیک تجدیدپذیر و سفیدکننده های غیر کلرات ساخته شده است 

براساس گزارش آنسا، این کفش که برنده جایزه زیستی ترین محصول "هفته مد آمستردام" شد به محض اینکه در خاک قرار بگیرد کاملا تجزیه می شود و دانه هایی که داخل زبانه بالایی آن قرار گرفته اند شروع به جوانه زدن کرده و یک گیاه واقعی را به وجود می آورند می آورند

خدا از نگاه ملاصدرا

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
 


بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟! 

از سخنان ملاصدرای شیرازی